داره دخترم با کاموا بازه می کنه
چشمک زدن دخترم
زیبای من صبحت بخیر عمرم دیروز مثل همیشه شب خونه بابا بزرگت بودیم داشتیم با خالت درس میخوندیم که فردا امتحان بده مامان و مامانیت و خودت تو آشپزخونه بودین و مامانی داشت شام می پخت یه هویی دیدم همه تو آشپزخونه دارن میخندن یه هویی برگشتم دیدم مامانت می گه انیا داره چشمک می زنه مامانت می گفت آنیا چشمک بزن تو هم از روز 14/10/93 شروع کردی به چشمک زدن مامانت اورد پیشمون گفتم بابایی چشمک بزن انقدر قشنگ چشات رو میبستی ویه لبخند قشنگ میزدی که دل ادم رو می بردی این اولین روزی بود که چشمک زدن رو یاد گرفتی . امروز روز های آخر 9 ماهگیت دوست دارم قد آسمونا دختر نازم می بوسمت . ...
نویسنده :
بابایی
8:20
دس دسی
آنیا یکی یه دونی بابا سلام این روزا اینقدر سرم شلوغ شده که کم می تونم برات بنویسم امروز 13 دی ماه 93 ساعت 9.30 می خوام از خاطرات یه هفته قبل رو برات بگم ن چند روز خیلی شیطون شدی هم داری دس دسی می کنی هم داری بای بای می کنی سر سری رو هم که قبلا یاد گرفته بودی ،صداهای عجیب قریب در میاری خیلی ناز شدی اصلا یه جا نمیشینی فقط این ور و انور می پری تو بغل اصلا وا نمی ستی روز به روز هم نازترو دل ربا میشی هر کی که میبینه فقط بغلت می کنه و مارچا مورج بوست میکنه منم بدم میاد چیکار کنم نمی تونم خیلی عکس العمل نشون بدم همش حرص میخورم خلاصه گل دختر بابایی دیگه چیکار میشه کرد خیلی دوست دارم شیرینم. &...
نویسنده :
بابایی
9:54
چه کفشایی دخترم پوشیده
چه خنده های
چه نازه این دختره
دندون در اوردن دخترم انیا
دخترم آنیا سلام 93/10/03 تاریخی هستش که تو 9 ماه و 15 روزگیت شب تو خونه مامان بزرک بودیم که مامانت متوجه شد که دندون در اوردی یه هویی جیخ زدو گفت بیایید انیا دندون در اورده سریع جمع شدیم و اولش من متوجه نشدم بعد فهمیدم اره لثت باز شده خیلی خوشحال شدیم . روز بعد مانت به دندونت دست زد و دید اره دندونت در امده و به دستش خورد .الان هم دوستم داره برا روی قاب دندونیت یه طراحی خاصی می کنه تا بزنیم روی ظرفای دندونیت .با عکاس مخصوص کودک هم صحبت کردم و قرار شد ببریم برا دندونیت عکس بگیریم خلاصه همه مشغول کارایی دندونیت هستن یه عکس فعلا میزارم تا عکسای اتلیه حاضر بشه. در ضمن این روزا یه نگاهای خاصی داری با ا...
نویسنده :
بابایی
9:14